ژنـــــــرال...
)) عـآشــقــ نبـــوב ے تــو مـنــ عــآشـقـــتــ بـــوבمــ ((

سایت های برتر ایرانی
سایت های برتر ایرانی

کدستان

امکانات جانبی
منوی اصلی

بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ

همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ

شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ

شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

ژنــــــــرال...



بہ شبــــــ و شــعـــر ژنــــــــرال... خوش آمدید. امیدوارم از اشعار لذت کافی را ببرید پیشرفت من به نظرات ، انتقادات و پیشنهادات شماست لطفا مرا در هر چه بهتر شدن وبلاگ یاری دهید לּלּלּלּ با تشکر مدیر وبلاگــــــ . . . . .

دسته بندی
لینک دوستان

آرشیو مطالب
فروردين 1395 مرداد 1394 خرداد 1394 مرداد 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390
نویسندگان
لینک های روزانه
برچسب ها
دیگر موارد

این صفحه را به اشتراک بگذارید
سیستم افزایش آمار هوشمند تک باکس
با سلامی نو آمده ام نوتر از نوروز
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : جمعه 9 اسفند 1392 ز : 2:35 قبل از ظهر | +

پیشاپیش سال نو رو به همه شعرا و علاقمندان شعر و ادب و بی ادب تبریک عرض می کنم امیدوارم سال پرنور و پر پول و پربرکتی رو در پیش داشته باشین از دوستانی که در نبودم به ژنرال. . . سرزدند بسیار سپاس گذارم و اما در مورد موضوع پذیرش نویسنده هم بسیاری از دوستان عزیز برای شراکت با بنده پا پیش گذاشته بودند اما بیشترشون اثلا اهل شعروادب نبودند که بنده از نپذیرفتن شون بسیار شرمسارم یه بنده خدایی هم فرموده بودند که {مگه بلاک شما چه قد بازدید داره که می خای حند نفر رو با خودت شریک کنی؟} بنده حقیر هم به ایشون بسته های آموزشی بالا بالا رو پیشنهاد کردم بیچاره چقدر خوشحال شد بگذریم خدایش دلم بدجور گرفته بود اینجا رو هم که خودتون می دونید خونه بی کسی هاست اومدم غم و غصه هامو اینجا بزارم و برم راستش با این که عاشق شعر و ادب هستم اما می خوام بعد از این کمی بیشتر به درد و دل هام بپردازم البته این به اون معنا نیست که شعر رو از این وبلاگ حذف کنم بلکه می خوام در بین درد و دل هام از شعر استفاده کنم ژنرال. . . رتبه 1 رو در گوگل داشت بازدیدش هم عالی بود اما به دلیل بی توجهی های من به این روز افتاد خوب بگذریم خیالی نیست دوباره می سازمش طوری که از روز اولش هم بهتر بشه دوستانی که اهل شعر هستن و دوست دارن تو این وبلاگ نویسنده باشن حتما به بنده یه ندایی بدند. امیدوارم همیشه در پناه حق باشید.



:: موضوعات مرتبط: شبــــــ و شعـــر، ،
:: برچسب‌ها: سال نو ، شب و شعر ، نویسندگی ، شاعر ، دلنوشته ، ژنرال ،,
.:: ::.
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 10 بهمن 1392 ز : 3:46 قبل از ظهر | +


.:: ::.
نویسنده می پذیریم...
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : سه شنبه 8 بهمن 1392 ز : 7:25 بعد از ظهر | +

نویسنده می پذیریم...
.:: ::.
نویسنده قبول می کنم
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : چهار شنبه 2 بهمن 1392 ز : 1:59 قبل از ظهر | +

سلام امشب بعد مدت ها تونستم یه سری به ژنرال بزنم دوستان هم بدجور بنده رو شرمنده خودشون کردن با یه عالمه کامنت تبلیغاتی ! اینکه میگن ایران دچار فقرفرهنگیه کاملا حقیقته باور کنید بنده جای این افراد خجالت می کشم آخه آدم اینقدر بی فکراینو بدونید اینجور کامنت ها واسه امثال من اثلا جالب نیست و باعث دلسردیه! خلاصه سرتون رو درد نیارم بعد اینکه کلی وبلاگ رو گردگیری کردم متوجه شدم که به تنهایی نمی تونم ژنرال رو اداره کنم حقیقتش جای خالیه یک نویسنده فعال اینجا حس میشه بعد رفتن نویسنده قبلی ژنرال بدجور ناامید شدم اما حالا می خوام دوباره شروع کنم حالا هر کسی که تمایل داره تو این وبلاگ نویسندگی کنه تو قسمت نظرات اعلام کنه بنده حاضرم به نویسنده های فعال شارژ بدم البته شما بعد از نویسنده شدن در این وبلاگ با من شریک میشید من حاضرم برای جلب اعتماد نویسنده آدرس منزل و شماره تلفنم رو بدم


.:: ::.
تندیســـ بارانــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 14 آذر 1392 ز : 10:34 بعد از ظهر | +

‏ ‏ آنان که بر دست امواج رفتند رو سوی دریا

‏ ساحل نشینان نبودند چشمان حیران فردا

‏ ‏ از هفت دریای عرفان تا هفت وادی حیرت

بر موجی از خون گذشتند توفان سواران غیرت‏ ‏

‏ ‏آغازشان هجرتی سرخ پایان شان رجعتی سبز

یعنی که آخر ندارد افسانه ی امتی سبز‏ ‏

‏ ‏آنان که شعر خدا را در خون و آتش سرودند

چشمان تشبیه ها را بر جلوه ی حق گشودند‏ ‏

آنان به پیشانی خویش یک تکه خورشید بستند‏ ‏

تا انتهای سیاهی رفتند و شب را شکستند‏ ‏

این خاک از خون آن ها یکسر شقایق نشان است‏ ‏

یعنی بهاران این دشت تا قرن ها جاودان است‏ ‏

حالا بیا تا من و تو با یاد این بی قراران‏ ‏

‏ ‏ شعر لطیفی بگوییم با نام تندیس باران



:: برچسب‌ها: تندیس باران, شاعر , شب و شعر , ژنرال , ,
.:: ::.
نقطه ی تسلیمــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 23 آبان 1392 ز : 8:12 بعد از ظهر | +

‏ ‏ بر لوح غم ات هر چه فزون تر اثرافتاد

‏ ‏ بر جان شقایق شرری بیش تر افتد

‏ ‏هفتاد سحر سجده به درگاه تو کردیم

‏ ‏تا پرتوی از حسن رخ ات در نظر افتاد

‏ ‏ گر شمع حرم در تب عشق تو نمی سوخت

‏ ‏ پروانه به گردش ز چه رو در خطر افتاد

‏ ‏ از دوری روی تو و تکرار شب تار

‏ ‏ چون باد خزان آینه با عشق درافتاد

‏ ‏حق بر من افسرده اگر در به دری بود

‏ ‏بسپار به خاکم که غم ات کارگر افتاد

‏ ‏یا رب نظری کن که به پیمانه درآییم

‏ ‏ که آن سجده و محراب همه بی ثمرافتاد


.:: ::.
نگاه کــــــــــال
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : چهار شنبه 22 آبان 1392 ز : 8:1 بعد از ظهر | +

‏ ‏ باز چشم خاطره ، رو به روی ماه بود

‏ ‏ بخت دختر غزل مثل شب سیاه بود

‏ ‏ آسمان فاصله تا سواحل خیال

‏ ‏ می رسید و باد غم پشت موج آه بود

‏ ‏ برگ خشک یاد من ، بر درخت ذهن تو

‏ ‏ ‏می خورد تکان و کاش مرگ اشتباه بود

باغ خاطرات من امتداد انتظار‏ ‏ ‏

‏ ‏یک سبد نگاه کال میوه های راه بود



:: برچسب‌ها: نگاه کال , شب و شعر , ژنرال , سپید , غزل , ,
.:: ::.
شبــــــ و شاعــــــر
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : چهار شنبه 22 آبان 1392 ز : 7:7 بعد از ظهر | +

‏ ‏ خدا تکہ ای از ماہ را بہ من داد بہ اندازہ شب صبور نبودم گرفت.

‏ ‏ ♥♥♥

‏ ‏ از پیشانی آدم برفی لاغرخواندم کہ بھار نزدیک است.

‏ ‏ ♥♥♥

‏ سیب ترین اتفاق زندگی من تویی کہ می افتی.

‏ ‏ ♥♥♥

‏ ‏ بی تو تمام عکس ھای جھان یک نفر کم دارد.

‏ ‏ ♥♥♥



:: موضوعات مرتبط: شبــــــ و شعـــر، ،
:: برچسب‌ها: شب و شاعر , شعر سپید , ژنرال , شب و شعر , غزل , ,
.:: ::.
سپــــیـــــد
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : چهار شنبه 22 آبان 1392 ز : 5:8 بعد از ظهر | +

‏ ‏ طـــــــــرح

‏ ‏ صخره ها مرا به نام {غریب} مے خوانند همین . . . آشنایی بزرگے است که اتفاق مے افتد.

‏ ‏ طـــــــــرح

‏ ‏ دریا شبے که وصله ے چشم تو شد بزرگ شد.

‏ ‏ طـــــــــرح

‏ ‏ آتش روے دستم بریز پشتم به اعتقاد یخ زده بود باید وضو کنم و روے پاے تو بایستم.

‏ ‏ طـــــــــرح

‏ ‏ لطیف . لطیف تر از صداے تپیدن نور؛ وساده چه دروغ لطیفے است اگر که بگویم دوستت دارم.

‏ ‏ طـــــــــرح

‏ ‏ نارنج هاے خاطره را که مے چید زمین دلم پر مے شد از صداقت ترش ، و شیرینے نگاه هاے آبدار بهترین طعم لحظه بود.

‏ ‏ طـــــــــرح

‏ ‏ تعلق قشنگ ترین رهایے است ، وقتے که به دست هاے تو ایمان مے آورم.



:: موضوعات مرتبط: شبــــــ و شعـــر، ،
:: برچسب‌ها: طرح , شب و شعر , شاعر , ژنرال , عاشقانه , ,
.:: ::.
سیگـــــــــار
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : پنج شنبه 9 آبان 1392 ز : 6:15 بعد از ظهر | +

سیگار پشت سیگار دود مے شود و من همچنان خیره به عکس و تکیہ به دیوارم گاهے فکر مے کنم سرنوشت بے رحم ترین واژه دنیاست مے خندم و به آسمان نگاه مے کنم چشمانم مانند سدے پر از اشک آماده شکستن است خدایا بہ من بگو چند سیگـــــــــار بہ پایانم مانده ‏.‏ ‏.‏ ‏.‏ ‏



:: موضوعات مرتبط: سیگـــــــــار، ،
:: برچسب‌ها: سیگار , شب و شعر , ژنرال , حمیدشیخ حسینی , شاعر , ,
.:: ::.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ژنـــــــرال... مي باشد.