ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 31 خرداد 1391
ز : 2:0 بعد از ظهر |
+
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری کو دل پر طاقتی
شمع وقتی داستانم راشنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد مست شد
غنچه ای در باد پر پرشد ولی کو غیرتی
گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روز هایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لب های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
تهمتــــــــــ آبرو،
،
:: برچسبها:
تهمت,
آبرو,
مرهم,
زخم,
شب وشعر,
شهریور,
رباعی,
چهارپاره,
ژنـــــــــــرال,
,
,
,